یک شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : آرزو زمانی
امروز که داشتم تو خیابون راه می رفتم،یه خونه قدیمی رو دیدم که انداخته بودنش و می خواستن به جاش یه ساختمون سربه فلک کشیده دیگه بسازن.قشنگ مشخص بود که قبلا تو اون خونه قدیمی یه باغچه شاد زندگی می کرده.یه باغچه با چندتا درخت که آرزوشون بوده سال دیگه که بهار میاد تو همون باغچه زندگی کنن و همونجا واسه صاحب خونه محصول بیارن.اما طفلکی ها خبر نداشتند از فکر صاحب خونه.تو همین فکرا بودم که دیدم جرثقیل محکم خودشو می زنه به تنه اون درختای بیچاره.همه کارگرا هم داشتند به درختهای بیچاره می خندیدند.که چه جوری می لرزن.ولی من دلم سوخت.با خودم گفتم اگه این درختها زبون داشتند الان صدای دادشون گوش این کارگرا رو کر می کرد...... ![]()
دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : آرزو زمانی
* از دودلي خسته شده بودم، يکي از آن ها را يدکي نگه داشتم.
* چون رياضي بلد نبود، ديگران را آدم حساب نمي کرد.
* دريا براي صرفه جويي در آب، کمتر موج مي فرستد.
* روزگار غريبي است، يکي در آبپاش گلاب دارد و يکي در گلابپاش آب هم ندارد.
* فکرهايم تابعيت مغزم را از دست دادند.
* ساز شکسته را در دستگاه سکوت کوک مي کنم.
* سيب به درخت چسبيده، به قانون نيوتن دهن کجي مي کند.
![]()
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : آرزو زمانی
در دلش غوغايي بود.فكر مي كرد مي خواهد بعد از مدتها محبوبش را ببيند.چند وقتي مي شد ديگر رابطه شان مثل قديم نبود.از وقتي حواس محبوب درگير پيدا كردن كار بود ديگر مثل قديم با هم خوش نبودند.هيچ كاري از دستش بر نمي آمد كه انجام بدهد.احساس مي كرد رابطه شان سرد شده.با سري پر فكر و دلي پر غوغا از دوستانش جدا شد.هوا سرد بود و هواي دانشگاه سردتر از هميشه.وقت امتحان بود و دانشگاه به گورستاني بي روح تبديل شده بود.آرام آرام از دانشگاه خارج شد و دم در ايستاد.چندبار به موبايلش زنگ زد اما جوابي نشنيد. كنار ايستگاه تاكسي ها ايستاد.در آن هواي سرد زمستاني،كه صداي باد به وضوح به گوش ميرسيد ساكت و آرام ايستاده بود و به حركت ماشين ها نگاه مي كرد.يك ربع تمام واستاده بود هواي سردهيچ تاثيري براو نمي گذشت.خبري از يار نبود. پياده به راه افتاد در حالي كه اشك پهناي صورتش را پوشانده بود....... ![]()
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, :: 17:20 :: نويسنده : آرزو زمانی
موضوع انشاي امتحان پايان ترم مدرسه اي اين بود:"شجاعت يعني چه؟" دانش آموزي نوشته بود:"شجاعت يعني اين......"و برگه خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته بود!اما برگه جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند. توضيح:اين داستان جالب منتسب به دوران تحصيل و جواني زنده ياد دكتر علي شريعتي است. ![]()
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : آرزو زمانی
بروبچز یه سری برنامه ها هست که یکم با بقیه فرق می کنه.به قول گفتنی یه پلق بالاتره نسبت به باقی برنامه ها.قشنگ هم هستن.آموزن مفرحن.یکم از صداوسیمای ما بعیده این جور برنامه ها.من شاغلم البته نیمه وقت.واسه همین برنامه های قبل از ظهرو نمی بینم.ولی اونایی رو که می بینم رو براتون میگم کدومش جالبه اولیش نیم روز برنامه شاد و قشنگیه.مجریش تواناست و مثل بقیه برنامه های جوون پسند لوده نیست. دومیش سمت خدا خیلی دوسش دارم.بی نهایت جالبه واسه ما جوونا عالیه.بهمون یاد میده با خدا بودن خیلی راحتتر از با شیطون نشستنه.آموزنده در حد فضا.خیلی هم کارشناساش جالب صحبت می کنن. بعدیشآشپزی شماره 3 خیلی باحاله بعضی غذاهاش واقعا خوشمزن آدم دهانش آب میفته
![]()
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, :: 11:0 :: نويسنده : آرزو زمانی
*بعضی ها با این که چسب کار نیستند،اما خوب وصله هاییبه آدم می چسبانند. *توی بازار صداقت،گرانی بیداد می کرد. *ظاهرسازها با هر سازی می رقصند. *بگذارید حقتان را بخورند،مرگ حق است. *کسی که در ساحل آرزوها گام بر می دارد،بالاخرهدر دریای رویا غرق می شود. *آغاز هر سلام،پایان خداحافظی است. *بعضی ها حساب پس می دهند بعضی ها حق حساب. ![]()
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, :: 10:57 :: نويسنده : آرزو زمانی
سلام بچه ها دوروز نبودم دلم کلی تنگ شده بود.امتحان داشتم.دو روز پشت سرهم.تو هفته ای که گذشت بدترین احساس ممکنو تجربه کردم.نمی دونم چرا این حسو داشتم ولی اصلا خوب نبود.شاید چون ارتباطم با شما دوستای خوبم قطع بود.تنهام نذارین مرسی....... ![]()
پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : آرزو زمانی
تا حالا شده به قیافه آدمها دقت کنی؟حتما شنیدی که می گن به ظاهرش نمیاد این کاره باشه.ظاهر آدمها خیلی وقتها ملاک توانایی اونهاست در صورتی که اصلا درست نیست. بیاین چندتا صورتو با هم مقایسه کنیم. خندون وقتی این جور آدمها رو میبینی حس می کنی هیچ غمی ندارند وخوشن و زندگی براشون کویته. عبوس آدم فکر می کنه این جور آدمها یا زمین و زمان دعوا دارن. عصبی این جور آدمها،مخزن باروتن با اپسیلن تحریکی منفجر میشن. مهربون این جور آدمها حس اطمینان بهت می دن. (شرمنده عکس آخری رو پیدا نکردم)
![]()
چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : آرزو زمانی
امتحانمو دادم بچه ها.خيلي خوب بود خدارو شكر.هركس دعام كرده ممنون انشا... خدا مزدشو بهش بده.دو ساعت طول كشيد امتحانم .خيلي خستم خوابم مياد شديد.ولي خواستم قبلش اين مطلبو بذارم تو سايتم.دوستون دارم قربوووووووووون شما ![]() ![]() |