داستانک
آرزوهاي من
چیزایی که خودم دوست دارم
درباره وبلاگ


خودم تنها تنهاتر از خودم دلم.......

پيوندها
http://tehsub.ir/subtitles/searchbytitle?query=love&l=
عاشقان بی دل
سراب محبت
دختر عاشق
منم عاشق بودم
همه جوره
دخترک
یارهمیشگی
mitra jun
وبلاگ باحال
کلبه کوچک
ترنم
دنیای مجازی من
دلنوشته های یک
فارس گرافیک
بدو دانلود
غریبه
آنتی شیطان
تقدیم به بهترینم
الهی یه آب خوش از گلوش.....
پایان نقطه چینها
يادداشت هاي پراكنده
سايت سرسبز
نوشته هاي يك دختر تنها
ایران من
عاشق لیلی تبریزی
خط خطی
دلنوشته های ما با هم
عاشقانه
اینجا همه چی درهمه
شورعشق
بارسلونا
دوستدار زيست شناسي
لوكس بلاگر
دانستنیها
ミღ♥㋡★•ミ♀Dark Angel From Hell♀ミღ♥㋡★•ミ
عاشق
باحال
امیر علی
کلاه خاکی
مسخ
خط مقدم
ساخت لوگو به صورت رایگان
امين
rapsharghmusic
Jast Ladys
آشنای امروز
بهترین موزیک روز
گروه آتش
مریم جون
bia4sms
arezoo
حانيه
شور عشق
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آرزوهای من و آدرس zendegikuchak.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:







چت روم
آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 9:56 :: نويسنده : آرزو زمانی

یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالار فت.

سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. بعد در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.

این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگدمال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت.

سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. و ادامه داد: «در زندگی واقعی هم همین طور است. ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچاله می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم باارزشی هستیم.»



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: